۳۵

آن پرنده عاشق است... 

 

عاشق ستاره ماهی ای که مثل یک نگین نقره ای روی دست آب برق می زند. 

  

ماهی لباس نقره ای هم عاشق است... 

 

عاشق پرنده طلایی ای که مثل سکه ای توی مشت آفتاب برق می زند. 

 

آن پرنده را چطور می شود به ماهی اش رساند؟ 

 

خطبه عروسی این دو عاشق عجیب را چه طور میشود میان ابر و آب خواند؟ 

 

هیچ کس تاکنون سفره ای برای عقد ماهی و پرنده ای نچیده است! 

 

هیچ کس پرنده ماهی ای ندیده است...!!! 

  

یک شبی ولی مطمئنم عشق بال می شود...راهی جاده های روشن خیال می شود. 

 

 ماهی ای می پرد به سمت آسمان. 

 

یک شبی مطمئنم عشق باله می شود...راه های دور مثل کاغذی مچاله میشود. 

 

و پرنده ای شناکنان میرود به قعر آب های بی کران. 

 

بعد از آن روی نقشه های عاشقی سرزمین تازه ای آفریده میشود  

 

و پرنده ماهی ای بال و پر زنان-شنا کنان-هم در آب-هم در آسمان دیده میشود!  

 

"عرفان نظر آهاری"